يوسفيوسف، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

فشفشه

خوش امد گویی

خیلی ممنون که یه سری به ما زدید

مهد كودك

سلام ماماني يك هفته اي هست كه روزي 2 ساعت با ماماني يا خاله مي روي مهد كودك .خوشت امده و گريه هم نمي كني قرار است از هفته ديگه كامل بروي. اسم خودت ومن وبابا را ميگي .به من ميگي الي به بابا ميگي حوجت به خودت ميگي هوسف. الان بابا حوجت رفته ماموريت  دوتايي دلمون براش تنگ شده.فردا قرار بريم دندون پزشكي يه دندونت كنارش شكسته بايد نشون بدم.خدا كنه چيزي نباشه. يك هفته اي هست ديگه ما در اتاق خودمون مي خوابيم ولي تو قبول نكردي در اتاقت بخوابي براي همين تشكت را اوردم كنار تخت خودمون روي ان مي خوابي .  
1 آذر 1391

سلاممممممممممممممممممم

ماماني ببخشيد خيلي خيلي دير سر به وبلاگت زدم خيلي خيلي درگير هستم درسهام از يك طرف كار از يك طرف زندگي هم از يك طرف حالا بعداز 7 ماه وقت كردم سر بزنم ومي خواهم ماه به ماه جريانات را بنويسم فروردين ماه اولش كه عيد بود و ما با ماماني رفتيم شمال خيلي خوش گذشت حالا عكسهاش را مي گذارم.اتفاق ديگري نيافتاد.  ارديبهشت ماه :نوبت واكسن 18 ماهگيت بود ولي قبلش سرما خوردي وتب شديدي كردي كلي مارا ترسوندي يك شب تا صبح هم در خيابان گذرانديم براي ارام كردن شما ، خلاصه سه هفته واكسنت عقب افتاد ولي بالاخره زديم .ان موقع هم تب كردي ولي نه به شدت قبل .هرروز كلمه جديد با حرفهاي جديد ياد مي گرفتي خرداد ماه:ماه امتحانات ودرسهای مامان بود خیلی...
1 آذر 1391

عیدتون مبارک

امروز اخرین روزی است که میایم سر کار برای همین عید را تبریک گفتم ان شاالله همه سال خوبی داشته باشند ما هم در کنار گل پسر سال خوبی را شروع کنیم. مامانی گلم  خانه تکانی در کنار شما عالمی داشت خیلی خیلی سخت بود ولی گذشت وتموم شد برای خودش خاطره ای شد .برات لباس عید خریدیم چه لباسی حتما عکس می گیرم می ذارم .عید قرار با بابا ومامانی ودایی محمد بریم شمال.هفته پیش تب شدیدی کردی و ما را سکته دادی وازت ازمایش خون گرفتیم ولی خدا را شکر ویروسی بود ولی چند روز تب را داشتی ودارو می خوردی .این روز ها خیلی خیلی شیطون شدی ولی خیلی هم شیرینی اگه سرت داد زدم ببخشید .بابا به خاطر اینکه خون دادی برات یک سگ خیلی خیلی خوشگل خرید.خاله هم چون رفت شیراز عیدیت...
27 اسفند 1390

بازم دیر امدم

سلام مامانیه گلم سلام بازم خیلی خیلی دیر سر زدم ببخشید سر کار خیلی کارم زیاد شده و سرم شلوغ شده اخه می دونی مامانت سرپرست شده البته خشک و خالی ،خوب بازم یک پیشرفته  دیگه،خوب حالا بریم سراغ شما شیطون مامان اینقدر شیطون شدی که دیگه از حد گذشته ،مامانی را هر روز خسته می کنی این روز ها را امیدوارم یادت نره و بعدا برای مامانی جبران کنی،از مبلها بالا میری دستت به همه جا میرسه ٥تا دندون دیگه در اوردی وبه خاطر همین دندونها کلی لاغر شدی. دکتر دیگه گفت شربت اشتهات را نخور ووزنت هم خوب شده بود. هر روز یک کلمه به دامنه لغاتت اضافه می کنی مثلا تخت، اتخ(اتک)،میو میو وچترو برف و................ سی دی های عمو پورنگ را دوست داری وبا تنها چیزی ...
7 اسفند 1390

روزهای زندگی

سلام مامانی گلم ٥شنبه با خاله رفته بودیم تجریش با شما البته ، چه قدر اذیت کردی همش می گفتی من را از کالسکه در بیارو بغلم کنید.یاد گرفتی میگی هیس،سگ،بز ،ددستر(دلستر)،بیریز.از شیطونی هم کم نمی گذاری.عاشق دلستر ونارنگی هستی. دوست دارمممممممممممممممممممم
8 بهمن 1390

سلاممممممممممممممممممممممممممممممم

سلام مامانی ببخشید خیلی وقته به وب سایتت سر نزدم،اخه امتحان داشتم.ببخشیداین چند روز خیلی اذیت شدی جبران می کنم. این چند وقته برای خودت کلی رقاص شدی تکنو می زنی.حرفهای جدیدی میزنی بوتوبوس(اتوبوس)داده(شاهده)بمد(محمد)،ولی می کشمت الهام نمیگی،خیلی بلایی. هر روز خونه مامانی یه چیزی را میشکونی کم کم باید دکوراسیون مامانی را عوض کنیم.(شکلات خوری،لامپ ،اسب چوبی و............) بزودی عکسهاتو می گذارم دروب سایتت شیطون من خیلی جیگر شدیییییییییییییییییییییییییی  
28 دی 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فشفشه می باشد